معنی نوعی خوراک ایتالیایی

حل جدول

نوعی خوراک ایتالیایی

سالتیمبوکا


نوعی خوراک روسی

راگو


نوعی خوراک فلسطینی

مقلوبه


نوعی خوراک یونانی

پاستیتسیو


نوعی خوراک ایرانی

دلمه


نوعی خوراک فرانسوی

راگو


نوعی پنیر ایتالیایی

پارمسان


نوعی دسر ایتالیایی

بروشتا، تیرامیسو


نوعی پیتزای ایتالیایی

کالزونه


نوعی خودروی ایتالیایی

فراری


نوعی پاستای ایتالیایی

لینگویینی


نوعی غذای ایتالیایی

کارپاچیو، کرپ ریکوتا، لازانیا، کالزونه، کانلونی، اسپاگتی، پاستا، آرانچینو، واویشکا


نوعی نان ایتالیایی

فوکاچیا

لغت نامه دهخدا

خوراک

خوراک. [خوَ / خ ُ] (اِ مرکب) قوت. طعام. (ناظم الاطباء). غذا. (یادداشت بخط مؤلف). این کلمه مرکب از «خور» بمعنی خورش و «َاک » کلمه ٔ مفید معنی نسبت است. (از غیاث اللغات).
- هم خوراک، هم غذا. کسی که با دیگری طعام میخورد.
|| توشه. ذخیره. تدارک. || نان روزینه. || خورش. || به اصطلاح هندی یک نوع اضافه مواجبی که کشاورزان به کسی دهند که وی را برای جمع کردن مالیات می فرستند. || چیزی که خوردنی باشد. || مقداری از خورش. (ناظم الاطباء). خوردنی برای یک تن. (یادداشت بخط مؤلف).چون: یک خوراک بیفتک، یک خوراک کتلت. || یک مقدار شربت از دواء و از آب. (ناظم الاطباء). چون:یک خوراک سولفات دوسود. || پختنی. (یادداشت بخط مؤلف).
- خوراک فرنگی، پختنی فرنگی. غذائی که فرنگان پزند. غذائی که به اسلوب فرنگی پخته شود.
|| قابل اکل. قابل خوردن.
- بدخوراک، غیرقابل اکل.بدمزه. بدطعم.
- خوش خوراک، قابل اکل.خوشمزه. خوش طعم.
|| خورنده.
- بدخوراک، آنکه خوب نمی خورد. آنکه هر غذایی نمی خورد.
- خوش خوراک، آنکه خوب غذا می خورد. آنکه بهر غذائی می سازد.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نوعی خوراک ایتالیایی

1436

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری